اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
کجایند مردان بی ادعا... کجایند مردان بی ادعا...
درباره وبگاه

مرا صدا میزنند،از آنطرف ،از خیلی آنطرفتر،خیلی دور،از کویر،از یه جای خیلی گرم و داغ،مرا صدا میزنند بچه هایی که هنوز بوی رفاه و آسایش را نشنیده اند امـّـــــا،دغدغه آنها آموختن معارف الهی از قرآن گرفته تا اسامی ائمه هدی سلام الله علیهم اجمعین / منم وظیفه ی خود میدانم تا دعوتشان را لبیک بگویم / ساکم را ببندم و با توکل بر حقّ سفری آغاز کنم /که نام سفر را اردوی جهادی میگذارند اما من میگویم / اردوی عبرت...
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
لینک های مفید
دیگر امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 103
بازدید کل : 59734
تعداد مطالب : 146
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


سایت مداحان قم

 شيعه اميرالمومنين عليه السلام
دیوان اشعار تبری

.

پایگاه اینترنتی بین الحرمین

یادواره...
نویسنده کربلایی حسن سراوانی در جمعه 10 آذر 1391 |

بسم رب الشهدا و الصدیقین...

یاد یاران سفر کرده بخیر...

.

.

.

  

.

.


.

.

شهدا شرمنده ایم...

اللهم اهدانا الصراط المستقیم .

.

.

 

شهدا

 برای مشاهده اندازه واقعی شهدا کلیک کنید

.

.

 

 



برچسب‌ها: شهدا, شهید,
چه کرده ایم بعد از شهدا....
نویسنده کربلایی حسن سراوانی در پنج شنبه 9 آذر 1391 |

سلام عزیز دل خفته به خاک...

حالت چطوره...چیه ؟دروازه شهادت بسته شده داری به ما میخندی...! قربونت برم؟؟؟؟

فقط میتونم بهت بگم شرمنده ام....سعی میکنم درست کنم...خرابکاری هامو....

راستی توفیق نبود برم امامزاده زیارتتون کنم...

باشه فردا یا یه پنجشنبه دیگه....البته اگه شما ما رو دعوت کنین...و مثل امروز نشه...

بازم ببخشید که نتونستم بیام...



 

 

مین منور

 

 

 

 



برچسب‌ها: شهدا, شهید,
نسل محــرم
نویسنده کربلایی حسن سراوانی در یک شنبه 21 آبان 1391 |
بابای بد

این پسر یک روزی روی سنگ مزار من بالا و پایین میپرد...

هروقت میثم که آنوقت ها کمتر از دوسال داشت شیطنتش گل میکرد آقا حمید این را میگفت و بعد میثم را میگرفت و چنان لپ بچه را میکشید که جیغ میثم میرفت هوا.

همین هم شد.میثم که بچه بود و نمیفهمید چه شده. همش پی ورجه وورجه بود.

یک بار پایش گرفت به لبه سنگ مزار پدرش و با صورت خورد زمین و لبش پاره شد. زد زیر گریه و با مشت میزد روی سنگ حمید و میگفت "بابای بد"

دل زمین و آسمون برایش کباب بود آن روز.حتما انتظار داشت مثل همه پدرها بلند شود و نازش را بکشد و...



برچسب‌ها: شهید, پسر شهید,
طراحی و کدنویسی قالب های مذهبی : شهدای کازرون
Temlate By : 1100Shahid.ir
لینک دوستان ما
آخرین مطالب وبگاه
موضوعات وبگاه
پیوندهای روزانه
برچسب ها
طراح قالب
شهدای کازرون